کد مطلب: ۲۰۳۵
تعداد بازدید: ۱۱۸۵
تاریخ انتشار : ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۱۱:۵۴
حضرت مهدی(عج)؛ فروغ تابان ولایت| ۲
امام زمان(عج) هنگام تولّد تا وقتی ‌که پدرش به شهادت رسید، (از سال 255 - 260 هجری) مخفی بود و تنها خواص از اصحاب او را می‌دیدند و مسائل خود را از ایشان می‌پرسیدند.
نام و کنیه امام زمان (عج)
امام زمان(عج) هنگام تولّد تا وقتی ‌که پدرش به شهادت رسید، (از سال 255 - 260 هجری) مخفی بود و تنها خواص از اصحاب او را می‌دیدند و مسائل خود را از ایشان می‌پرسیدند. هنگام رحلت پدر، پنج سال داشت، سرانجام عواملی باعث شد که آن حضرت از نظرها غایب گردید و نخست غیبت صغری و سپس غیبت کبری به وجود آمد (که در این مورد، بعد سخن خواهیم گفت).
به ‌هر حال، چنان‌که در روایات آمده، محل زندگی امام زمان(عج) در دوران کودکی همچون محل زندگی حضرت موسی (ع) مخفی بود، تا از گزند طاغوتیان محفوظ گردد.[1] در اینجا برای اینکه دورنمایی از دوران خفقان آن زمان را دریابیم، شایسته است به داستان زیر توجّه فرمایید:
 
جعفر کذّاب، عموی امام زمان (عج)
گاه می‌شود بر اثر عواملی، از حضرت نوح (ع) پسری ناخلف به نام کنعان و یا از حضرت آدم (ع) پسری متمرّد به نام قابیل به وجود می‌آید.
امام هادی (ع) دارای پنج فرزند به نام‌های امام حسن(ع) ، حسین، محمد، جعفر و علیّه بود. در میان این فرزندان، جعفر بسیار ناخلف بود که لقب کذّاب (دروغ‌گو) را گرفت، امام هادی (ع) درباره او فرمود:
«از فرزندم جعفر دوری‌کنید، نسبت او به من همچون نسبت کنعان به نوح (ع) است».
امام عسکری (ع) فرمود:
«مَثَل من و جعفر مانند هابیل و قابیل دو فرزند آدم (ع) است، اگر کشتن من برای جعفر ممکن بود مرا می‌کشت، ولی خداوند جلو او را گرفت».
جعفر از افرادی بود که ادّعای امامت داشت و پس از رحلت پدر می‌گفت: امام مردم من هستم نه برادرم. حتّی پس از رحلت پدر نزد خلیفه وقت رفت و گفت: بیست هزار اشرفی برای تو می‌فرستم و از شما خواهشی دارم که فرمان دهی تا بر مسند امامت بنشینم و این مقام از برادرم امام حسن (ع) سلب گردد.
خلیفه در جواب گفت: عجب آدم احمقی هستی، اگر امامت در دست ما می‌بود، آن را برای خود قرار می‌دادیم، اگر امام شناسان و شیعیان آنچه از برادرت و پدرت از معجزات و ... دیدند از تو ببینند، تو را امام خود می‌دانند، دیگر نیازی به کمک ما نداری وگرنه هرگز به تو ایمان نخواهند آورد.
کارشکنی‌های او در عصر امامت برادرش امام عسکری (ع) به‌ جایی نرسید، ولی پس از شهادت برادرش دوباره شروع به ادّعا کرد و اعلام داشت که امام بعد از برادرم من هستم.
امام حسن عسکری (ع) برای اینکه امر بر مردم اشتباه نشود و امامت امام مهدی(عج) را از کارشکنی‌های جعفر حفظ کند، در آخرین لحظات عمر، یکی از اصحاب به نام «ابوالادیان» را به حضور طلبید و به او فرمود: «چند نامه هست، این‌ها را به مدائن می‌بری و به فلان و فلان ‌کس می‌رسانی و جواب نامه‌ها را می‌گیری، روز پانزدهم به سامرّاء می‌آیی، صدای گریه از خانه من خواهی شنید، مطلع می‌شوی که من از دنیا رفته‌ام.
ابوالادیان می‌گوید: عرض کردم: فدایت شوم، معلوم است که سخن شما راست و درست است و همین‌طور که می‌فرمایی خواهد شد، ولی سؤالی دارم و آن اینکه پس از شما امام کیست؟ امام (ع) فرمود: امام کسی است که جواب نامه‌ها را از تو مطالبه کند.
عرض کردم: علامت دیگر امامِ پس از شما چیست؟
امام (ع) فرمود: امام کسی است که بر جنازه من نماز بخواند.
عرض کردم: علامت دیگر چیست؟ امام (ع) فرمود: امام کسی است که از میان همیانهای طلا خبر دهد.
ابوالادیان می‌گوید: ابّهت امام عسکری (ع) مرا گرفت، دیگر نپرسیدم که منظور چه همیانی است، برخاستم خداحافظی کردم، نامه را گرفتم و به ‌سوی مدائن رهسپار شدم، نامه‌ها را به صاحبانشان دادم و جواب نامه‌ها را گرفتم و به سامراء برگشتم، همین‌که وارد خانه امام حسن (ع) شدم صدای گریه شنیدم، فهمیدم که امام عسکری (ع) دار دنیا را وداع کرده است، ولی دیدم گروهی دور جعفر کذّاب را گرفته‌اند و به او به‌ عنوان امام تهنیت می‌گویند، و بعضی نیز به او تسلیت می‌گفتند.
در این میان کسی آمد و به جعفر گفت: جنازه برادرت را غسل داده‌اند، بفرمایید بر آن جنازه نماز بخوانید، دیدم جعفر برخاست و همراه گروهی برای انجام نماز رهسپار شد، با خود گفتم: عجبا! اگر امام مردم بی‌دین بشود، معلوم می‌شود که همواره دین از اوّل سست بوده است، چون من جعفر کذّاب را می‌شناختم که همواره با ساز و آواز و شراب‌خواری سر و کار داشت، من هم دنبال جعفر به راه افتادم تا ببینم جریان به کجا منتهی می‌شود.
کنار جنازه امام عسکری (ع) رسیدیم، جعفر پیش ایستاده و همراهان پشت سرش، با خود گفتم: دیگر کار از کار گذشت. ناگهان پرده سفیدی که در حجره آویزان بود بلند شد، دیدم کودکی نورانی پیدا شد، ردای جعفر را گرفت و فرمود: ای عمو! پس برو، من سزاوارترم که بر جنازه پدرم نماز بخوانم، جعفر مانند نقش بر دیوار هیچ نتوانست بگوید و کنار رفت.
آن کودک مشغول نماز شد و پس از نماز همین‌ که خواست برود، به من رسید و فرمود: جواب نامه‌ها را به من بده، نامه‌ها را به او دادم، رفت به حجره. با خود گفتم: حمد و سپاس خدا را که دو علامت از علاماتی که امام عسکری (ع) به من فرموده بود، ظاهر شد، نزد جعفر آمدم و گفتم: این طفل که بود؟ گفت: من اصلاً چنین کودکی را ندیده‌ام و نمی‌شناسم.
 
مسافران قمی و جعفر کذّاب
روز بعد دیدم گروهی از اهل قم آمده بودند به زیارت امام عسکری (ع) نائل شوند، مطلع شدند که حضرت از دنیا رفته است، پرسیدند: امروز امام و حجّت خدا کیست؟ گروهی جعفر کذّاب را نشان دادند. اهل قم نزد جعفر آمده و سلام کردند و گفتند: پول زیادی که مخصوص امام (ع) است، برای شما آورده‌ایم.
دستور داد پول‌ها را بگیرند. گفتند: ما هرگاه خدمت امام عسکری (ع) می‌رسیدیم و پولی نقد می‌آوردیم، حضرت صاحبان پول را نام‌ برده و حدود مبلغ را از درهم و دینار می‌فرمودند، شما هم اگر امام هستید و جانشین برادر خود می‌باشید و نام صاحبان پول و مقدار آن را بگویید.
جعفر گفت: مردم از من علم غیب می‌خواهند، مگر برادرم علم غیب داشت؟ اهل قم گفتند: در چنین صورت ما پول را نخواهیم داد.
 
دستور دستگیری امام زمان (عج)
جعفر دید با این وضع به هدف شوم خود نمی‌رسد، نزد معتمد عباسی خلیفه وقت رفت و گزارش داد که برادرم عسکری(ع) پسری دارد و او بر جنازه پدرش نماز خواند [امام عسکری (ع) برای حفظ فرزندش حضرت حجّت (عج) از دشمنان، تولّد او را به کسی نفرموده بود.] خلیفه، صد مأمور به فرماندهی شخصی بنام «رشیق» به خانه امام حسن عسکری (ع) فرستاد و به او دستور اکید داد که برو به خانه امام عسکری (ع) همه حجره‌ها را جستجو کن، بی‌آنکه اجازه بگیری، وارد خانه شو.
رشیق با مأمورین به خانه امام عسکری (ع) آمدند و همه حجره‌ها را گشتند تا به آن حجره که در آن، پرده سفید آویزان بود رسیدند، پرده را بلند کردند، دریایی آنجا دیدند که در وسط آن، کودکی سجّاده انداخته و نماز می‌خواند، رشیق به یکی از مأمورانش دستور داد که برو و آن کودک را بگیر. آن مأمور تا به سراغ کودک آمد در میان آب غرق شد.
رشیق به دیگری دستور داد، دیگری وقتی خواست به‌ طرف کودک رود، در آب غرق شده با فریاد بلند تقاضای کمک کرد، او را نجات دادند، حضرت با کمال وقار نماز را تمام کرد و سپس در پیش روی مأموران از حجره بیرون آمد. مأموران گویا چوب خشکی شده بودند. اصلاً نتوانستند کوچک‌ترین آسیبی به کودک که حضرت حجّت (عج) بود، برسانند. همین موقع بود که حضرت مهدی(عج) غایب شد و غیبت صغری به وقوع پیوست.[2]
 
پی‌نوشت‌ها:

[1] بعضی از اصحاب خاص در زمان امام عسکری (ع) به خدمتش می رسیدند و مسائل خود را از آن حضرت می پرسیدند و جواب می گرفتند. (در این باره به کتاب احتجاج طبرسی، ج 2، ص 268 به بعد مراجعه کنید).

[2] اقتباس از جامع النورین ص 314، بحار ج 51 ص 332 به بعد. در مورد غایب شدن آن حضرت در سرداب و جریان غرق دشمنان در مجالس السنیه ج 5 ص 728 مطالبی آمده است.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

محمّد محمّدی اشتهاردی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: